سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ققنوس دلم

واژه هایم را دگر گم کرده ام،در مخیله ی ذهنم هیچ کلمه ای را نمی یابم که  بروی دفتر قلبم بگنجانم

تا بود برایم ،تاریکی تاریکی،سالهاست در پس این پنجره ها رخ خورشید را ندیده ام

سال هاست در خلوت دلم تنها یک جمله تکرار شد:نبودنت ،بودنت را برایم نا آشنا کرد

قلب ویرانه ام را چه کسی از نو بنا خواهد کرد نمیدانم

من دگر با تمام دلخوشی ها غریبه ام

هر چه بود برایم ،گذشت.حال هر چه هست

واژه است،واژه است

انگار در دامنه کوهی اسیرم که نه راه رفتن دارد ،نه نای بازگشت

.............................

رفتنم را دوست داشتم.اما در این مسیر جایی برای دستهایم نیست تا تن خسته ام را به اوج کشم

تنها باز تاب صدایم همدمم گشته

تو چه چالاک از کنارم گذشتی ،و ندیدی که من دستانم ،دستانت آرزوست

حال تو در قله نا پیدایی من اینجا........................


ارسال شده در توسط sahar satvat